[چند پارتی جونگ کوک]
پارت ۴ "پارت آخر" 🐰
ادامه...
تقریبا کارشون تا ظهر طول کشید و از خستگی کنار هم خوابشون برد و عصر بیدار شدن
ا/ت زودتر از کوک بیدار شده بود پاشد و سریع لباساشو پوشید و رفت بیرون تا مسکن بخوره برای کم کردن دردش تو همین مدت بود که کوک هم بیدار شد خودش رو جمع و جور کرد و اومد بیرون پیش ا/ت
کوک:بیبی من حالش چطوره؟
ا/ت:به تو ربطی نداره
کوک:مگه آشتی نکردی؟
ا/ت:نخیر
کوک:اوم پس یعنی میخوای بازم بکنمت؟
ا/ت:نه غلط کردم آشتی ام
کوک:آفرین خوبه که یاد گرفتی با من لج نکنی
ا/ت: بیا برو بابا
کوک:چی؟
ا/ت:هیچی هیچی یه چیز چرت گفتم
کوک:اوهوم حالا بیا بغلم
ا/ت:نمیخوام
کوک:مثل اینکه هنوز یاد نگرفتی
ا/ت:نه نه نه یاد گرفتم فقط ام.. داشتم شوخی میکردم
کوک:خیلی خب حالا بیا بغلم🫂
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد خودم میدونم اصلا خوب نمینویسم ولی خب 🧚🏻♀️✨
ادامه...
تقریبا کارشون تا ظهر طول کشید و از خستگی کنار هم خوابشون برد و عصر بیدار شدن
ا/ت زودتر از کوک بیدار شده بود پاشد و سریع لباساشو پوشید و رفت بیرون تا مسکن بخوره برای کم کردن دردش تو همین مدت بود که کوک هم بیدار شد خودش رو جمع و جور کرد و اومد بیرون پیش ا/ت
کوک:بیبی من حالش چطوره؟
ا/ت:به تو ربطی نداره
کوک:مگه آشتی نکردی؟
ا/ت:نخیر
کوک:اوم پس یعنی میخوای بازم بکنمت؟
ا/ت:نه غلط کردم آشتی ام
کوک:آفرین خوبه که یاد گرفتی با من لج نکنی
ا/ت: بیا برو بابا
کوک:چی؟
ا/ت:هیچی هیچی یه چیز چرت گفتم
کوک:اوهوم حالا بیا بغلم
ا/ت:نمیخوام
کوک:مثل اینکه هنوز یاد نگرفتی
ا/ت:نه نه نه یاد گرفتم فقط ام.. داشتم شوخی میکردم
کوک:خیلی خب حالا بیا بغلم🫂
تموم شد امیدوارم خوشتون بیاد خودم میدونم اصلا خوب نمینویسم ولی خب 🧚🏻♀️✨
۳۸۵
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.